ماجراهای مریم و دوستان ! قسمت 1 و نیم

 

 به نام خدا

مریم و دوستان قسمت یک و نیم

اتوبوس شخصی راه روشن در حال حرکتع *

سکوت کل فضا رو گرفته *

پیلوت به امیرعلی نگاه میکنه *

پیلوت : امیرعلی اول فیلم ببینیم یا مجله یا آمممم

امیرعلی با حالت کلافگی و پوکر میگه : هیچکدوم من اتفاقمو قبل رسیدن عوض میکنم |:

پیلوت گوش امیرعلیو میکشه* : تو غلط میکنی =-=

امیر علی گوششو از زیر دست پیلوت میکشه بیرون بلند میشه و میره پیش مستر رب میشینه*

پیلوت با نگاهش امیرعلیو دنبال میکنه * : هیق T^T

مستر رب داره تو چرت سنگینیه *

امیرعلی با یه پس گردنی مستر ربو بیدار میکنه*

مستر رب از جا میپره و اطرافو نگاه میکنه*

مستر رب به امیرغلی نگاه میکنه *: چه مرگته ؟ خوبه توام وقتی خواب بیام بزنم تو سرت ؟

امیرعلی با اعصبانیت به مستر رب نگاه میکنه * : اگه من انداختم کنار یه شخص خطری که روت کراشه اونوقت حق داری بزنی

مریم با لبخند ملیح میگه : پس خودتم میدونی پیلوت روت کراشه ؟

پیلوت گونه هاش قرمز میشن*

امیرعلی رنگش میپره * : نه نه نه اصن ... چیزه ..ببین این کار شیپراس نه من  

مریم میخنده و بر میگرده تو گوشیش *

مستر رب با خنده میگه : تا بیشتر از این گند نزدی به وضعیت خودت برو بتمرگ سرجات بچه جون

امیرعلی که مثل لبو قرمز شده پر میگرده و میشنیه کنار پیلوت*

جلال به سقف اوتوبوس خیره شده *

مستر رب به جلال نگاه میکنه * : تو چته دیگه ؟

جلال به مستر رب نگاه میکنه * : مصطفی و رضا مسافرتن یادت نیست ؟ من تنهام

مستر رب پوکر به جلال نگاه میکنه * : نه اینکه وقتی هستن خیلی باهم میسازید و خوبید |:

جلال : حداقل احساس تنهایی نمیکنم

مستر رب یه پک به پیپش مییزنه * : خدا همتونو شفا بده منم نجات بده از دست شماها

سکوت دوباره کل اتوبوس فرا میگیره *

توضیحات جدا از داستان : 

خب این بخش یک و نیمو واسه این منتشر کردیم به خاطر پیگیری بعضی از فنای مریم مموری که تقریبا جرمون دادن که بفهمن پروژه تعطیل نشده و دوباره شروع به کار کردیم

قسمت دوم داره نوشته میشه و خب این بخش قرار بود در اصل واسه قسمت دوم باشه ولی به خاطر اینکه خیالتون از ساخته شدن ادامه داستان راحت بشه زودتر منتشرش کردیم

 اینجا کلیک کن واسه دیدن قسمت اول